تو مال منی فصل ۲ پارت ۸
که یهو یونا یه بحث احمقانه رو کشید وسط بحث بچه
البته این از نظر ا.ت احمقانه بود
ویو ا.ت
هنوز تو فکر حرف های جونگ کوک بودم من برای انتقام برگشتم خیلی کارا هست که هنوز نکردم اون یه حرف هایی زد هه خیلی خنده داره خیال کرده من دوباره عاشقش میشم اون .. اون ... اه با یاد آوری همچین قضیه ای حالم خیلی بده میشه اصلا نمیتونم بخاطر اون قضیه ببخشمش
یونا: خانم ا.ت شما نمیخوایین ازدواج کنین
ا.ت : فکر کنم این یه مسئله شخصی هست ( سرد )
یونا : میدونم میخواستم نظرتون رو راجب بچه بپرسم
دوستای ا.ت که میشدن دختر خاله و پسر عمو ایناش به ا.ت یه نیم نگاه کردن که انگار وسط غذا دست از غذا کشید و متوجه شدن که دوباره یاد اون جریان افتاد
ویو ا.ت
یعنی واقعا باید اون بحث رو میکشید وسط یونا یه چیزایی میدونه
رز : ببخشید منظورتون چیه
یونا : منظوری نداشتم فقط از یه نفر شنیده بودم که خانم ا.ت قبلا باردار بوده ( پوزخند )
با این حرف جونگ کوک با شک سرش رو آورد بالا و به ا.ت نگاه کرد همین طور بابا بزرگ ، داهیون و هانول و مامان بزرگ چون از قضیه با خبر بودن به یونا نگاه کردن با تعجب ، که یونا گفت
یونا : مامان بزرگ شما چرا من رو اینجوری میکنید شما دوتا چرا اینجوری شک شدین
کوک سرش رو سمت مامان بزرگ چرخوند که مامان بزرگ سریع خودش رو درست کرد و گفت
م.ب : هیچی
ویو ا.ت
همین رو کم داشتم که این بیاد وسط و دوباره من رو یاد قدیم ها بیندازه
کوک برگشت سمت ا.ت و گفت
کوک : این چی میگه ( تعجب )
رز داد زد و گفت
رز : بس کنید این بحث چرت رو ( داد )
ا.ت دستش رو گذاشت رو دست رز و سرش رو بالا آورد اون چشماش پر از اشک بود
رز : ا.ت ( با حالت نگرانی )
ا.ت از سر جاش بلند شد و گفت
ا.ت : ممنونم از پذیرایی خوبتون و شبی که برام ساختین بهترین مهمونی عمرم رو داشتم ( بغض )
و از سر میز شام رفت کنار و سمت در رفت ازش خارج شد و سوار ماشینش شد و رفت یه جایی که هیچ کس پیداش نکنه
ویو خونه جئون
ویو کوک
توی شک بودن یعنی چی ا.ت حامله بوده اون از من حامله بوده
جانگ : خیلی ازتون ممنونم آقای جئون گریه نوم رو در آوردین این معامله کنسله و تمام ما دیگه با شما کاری نداریم( عصبی و داد )
جئون : آقای جانگ از روی عصبانیت تصمیم نگیرید لطفا ( نگران )
جانگ بدون حرفی با خانوادش از خونه جئون رفت
که یهو ....
این جایزه برای اینکه به ۶۵۰ برسیم و ۴۰ تا لایک بخوره این
البته این از نظر ا.ت احمقانه بود
ویو ا.ت
هنوز تو فکر حرف های جونگ کوک بودم من برای انتقام برگشتم خیلی کارا هست که هنوز نکردم اون یه حرف هایی زد هه خیلی خنده داره خیال کرده من دوباره عاشقش میشم اون .. اون ... اه با یاد آوری همچین قضیه ای حالم خیلی بده میشه اصلا نمیتونم بخاطر اون قضیه ببخشمش
یونا: خانم ا.ت شما نمیخوایین ازدواج کنین
ا.ت : فکر کنم این یه مسئله شخصی هست ( سرد )
یونا : میدونم میخواستم نظرتون رو راجب بچه بپرسم
دوستای ا.ت که میشدن دختر خاله و پسر عمو ایناش به ا.ت یه نیم نگاه کردن که انگار وسط غذا دست از غذا کشید و متوجه شدن که دوباره یاد اون جریان افتاد
ویو ا.ت
یعنی واقعا باید اون بحث رو میکشید وسط یونا یه چیزایی میدونه
رز : ببخشید منظورتون چیه
یونا : منظوری نداشتم فقط از یه نفر شنیده بودم که خانم ا.ت قبلا باردار بوده ( پوزخند )
با این حرف جونگ کوک با شک سرش رو آورد بالا و به ا.ت نگاه کرد همین طور بابا بزرگ ، داهیون و هانول و مامان بزرگ چون از قضیه با خبر بودن به یونا نگاه کردن با تعجب ، که یونا گفت
یونا : مامان بزرگ شما چرا من رو اینجوری میکنید شما دوتا چرا اینجوری شک شدین
کوک سرش رو سمت مامان بزرگ چرخوند که مامان بزرگ سریع خودش رو درست کرد و گفت
م.ب : هیچی
ویو ا.ت
همین رو کم داشتم که این بیاد وسط و دوباره من رو یاد قدیم ها بیندازه
کوک برگشت سمت ا.ت و گفت
کوک : این چی میگه ( تعجب )
رز داد زد و گفت
رز : بس کنید این بحث چرت رو ( داد )
ا.ت دستش رو گذاشت رو دست رز و سرش رو بالا آورد اون چشماش پر از اشک بود
رز : ا.ت ( با حالت نگرانی )
ا.ت از سر جاش بلند شد و گفت
ا.ت : ممنونم از پذیرایی خوبتون و شبی که برام ساختین بهترین مهمونی عمرم رو داشتم ( بغض )
و از سر میز شام رفت کنار و سمت در رفت ازش خارج شد و سوار ماشینش شد و رفت یه جایی که هیچ کس پیداش نکنه
ویو خونه جئون
ویو کوک
توی شک بودن یعنی چی ا.ت حامله بوده اون از من حامله بوده
جانگ : خیلی ازتون ممنونم آقای جئون گریه نوم رو در آوردین این معامله کنسله و تمام ما دیگه با شما کاری نداریم( عصبی و داد )
جئون : آقای جانگ از روی عصبانیت تصمیم نگیرید لطفا ( نگران )
جانگ بدون حرفی با خانوادش از خونه جئون رفت
که یهو ....
این جایزه برای اینکه به ۶۵۰ برسیم و ۴۰ تا لایک بخوره این
- ۱۷.۰k
- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط